باغ دین

ساخت وبلاگ

باغ دین را آبیاری میکنیم
خون به جای آب جاری میکنیم
از نظام و میهن و سید علی
با دل و جان پاسداری میکنیم


صبحگاهان در هوای مهربان
گوش کن آهنگهای مهربان
تندرست از خواب وقتی پا شدی
شکر کن شکر خدای مهربان

صبح شد تا باز هم با حال خوب
در هوای پاک و مطلوب جنوب
از نسیم دلپذیر آفتاب
سبز باید ماند تا بعد از غروب

صبح آمد بی‌نهایت دلگشا ست
روشنی بخش نگارستان ماست
احترام صبحگاهان لازم است
صبحدم سوگندی از سوی خداست

دستهایی فتنه بر پا میکنند
مردم آزاده رسوا می کنند
تفرقه اندازهای حقه باز
از دو قطبی کاسبی‌ها می کند

صبح روشن بانماهنگ امید
سر زده آهسته و خور شید دمید
زندگی بگرفت رنگی با نشاط
می دهد یک روز زیبا را نوید

ندارد دیگر این دل شوق پرواز
نمی‌خواهد کند بال و پری باز
گرفت از من رمق کهنه پرستی
بیا ای عشق طرحی نو در انداز

صبح آمد صبح سوگند خداست
پرتوافشان دل و چشمان ما ست
روح تازه می‌دمد در زندگی
مصدر انگیزش امیدهاست

صبح روشن بانماهنگ امید
باز خورشید درخشنده دمید
زندگی بگرفت رنگی با نشاط
می دهد یک روز زیبا را نوید

صبحدم حین طلوع آفتاب
هر کسی دارد دعای مستجاب
در اتاق خلوت دل نصب کن
نام زیبای خدا را توی قاب

بگذرد وقتی که از حد خورد وخواب
می شود بیمار روح ، و تن خراب
با خدا در ارتباطی سبز کاش
صبحگاهان تا طلوع آفتاب

لبخند قشنگ صبح شورانگیز است
از عشق و امید و تازگي لبریز است
یک نیمه گذشته است از شهریور
دلچسب هوا از نفس پاییز است

لبخند قشنگ صبح شورانگیز است
از عشق و امید و تازگي لبریز است
یک نیمه گذشت از مه شهریور
این حال و هوا منتظر پاییز است


صبح است و دم آمده است قوری خیال
آهسته و نرم می وزد باد شمال
دل‌های تمام خستگان شب غم
عطر خوش چای عشق آورده به حال

دیدن لبخند آن یار قدیم
می‌زداید از دل اندوهی عظیم
تا قیامت آی بیتوته خوش است
درهوای نرم آغوش نسیم

صبح شهریور هوایی بی نظیر
می دهد حال و نشاطی دلپذیر
در مذاق تشنه ی لبخند عشق
قهوه ی چشم تو میچسبد نه شیر

صبح است و هوای وصل و دیدار دمید
لبخند پر از نشاط خورشید رسید
در رایحه ی صبحدم شور انگیز
گل کرد نسیم شادی و عشق و امید

به چشمم قد و بالایت قشنگ است
بلندای دل ارایت قشنگ است
در آغوش تو بیتوته خوشایند
نهادن لب به لبهایت قشنگ است

صبح است و هوای تازه را بو بکشیم
با دست نسیم بوی شب بو بکشیم
صبح است و صدای یالطیف است بلند
درجاده ی سبز عشق یا هو بکشیم

من از آیین گمراهان بدورم
به عشق روی مولا غرق نورم
خدای مهربان را می پرستم
سراپا دل به آهنگ ظهورم

باز آمد صبح و خنده بر لبان
مهرباران شد زمین و آسمان
آفتاب، از قاصدک های خدا
نور بخشید به چشمان جهان

‌روز آدینه است اوقات به کام
می‌رسد ،از آسمان دائم پیام
بر همه هر صبح بفرستد خدا
پیک سبز تندرستي والسلام

صبح شد باغ تماشا گل نمود
روشنایی آمد و غم ها زدود
مهربان خورشید زد لبخند مهر
زندگی را شادمانی ها فزود

صبح است خوش است رو به صحرا برویم
با هم دم صبحی به تماشا برویم
هر شاخ و بری طراوتی تازه گرفت
در باغ قشنگ دیدنی ها برویم

صبح آمده‌ است و خیز و لبخند بزن
بر خال لبش بوسه هدفمند بزن
بخشیده خدا به زندگی شور و نشاط
دل‌ را به زلال عشق پیوند بزن

صبح است و جهان جان تماشاگاه است
پرواز پرندگان تماشاگاه است
چشمان پر از مهر خدا بگشایم
زیبایی آسمان تماشا گاه

باز بار عام داده کربلا
شد مهیا اسب و جاده کربلا
کاش زائر بودم و با عاشقان
اربعين پای پیاده کربلا

بیا با همدلی ایران ، بسازیم
بهشتی را در این سامان بسازیم
همه با وحدت از اندیشه حود
بنای تفرقه ویران بسازیم

در خروش آورده جانها اربعین
خیره کرده چشم دنیا اربعین
از حضور سالکان راه عشق
هر مسيري گشته دریا اربعین

جهان محو ظهور اربعين است
گلستان از شعور اربعین است
مهمتر از سلاح دست جمعی
برای شیعه شور اربعين است

خوشبو تو گل باغ خدا یی ای صبح
لبریز نسیم روشنایی ای صبح
موسيقي آفتاب آهنگ دل است
دنیای قشنگ جلوه هایی ای صبح

صبح است و هوای تازه آوای نسیم
آهنگ ترانه ی دل آرای نسیم

دربار طبیعت است با نظم و شکوه
مست است در آغوش بلندای نسیم

صبح است و جهان جان تماشاگاه است
پرواز پرندگان تماشاگاه است
چشمان پر از مهر خدا بگشایم
زیبایی آسمان تماشا گاه است

دوست میدارم به غایت صبحگاه
می دهد بوی سلامت صبحگاه
با زبان ساده و آهنگ دل
می سرایم بی‌نهایت صبحگاه

صبح شد باغ تماشا کرد گل
روشنایی آمد آوا کرد گل
آفتاب آورده پیک تازگی
زندگی بشکفت دنیا کرد گل

صبح است و زمان عشق آموختن است
شمع ادب و مهر برافروختن است
خورشیدطراوتی دگر آورده
یعنی که مجال مهر اندوختن است

صبح آمد با تبسم دلنواز
آفتاب افشاند از خود عطر راز
با تمام سعی و کوشش، فکر نو
روز خوبی را برای خود بساز

به دین نسبت مده هر ناپسندی
مکن تبلیغ هر جا هر چرندی
بنای دین و مذهب با خرافات
فرو می‌ریزد از اوج بلندی

صبح است و هوا عطر قشنگی زده است
عطر خوش و شاد و لاله رنگیزده است
گل کرده تماشا و طبيعت مست است
خوش آنکه به زلفت یار چنگی زده است

در ره حق پایداری میکنیم
بهر میهن جان نثاری مس کنیم
از نظامی راکه با خون شهید
پا‌گرفته پاسداری میکنیم

عاشقم عاشق به روی میهنم
میشوم سر مست بوی میهنم.
هرکجا باشم اگر حتی بهشت
می کشاند دل به سوی میهنم

می دویدم توی رویای خودم
سمت باغ بچگی های خودم
شاد و خندان با دو پای کودکی
ذوق می کردم به آوای خودم

می دویدم توی دنیای خودم
دربهار باغ رویای خودم
خواب دیدم پاپتی برگشته ام
روستای کودکی های خودم

صبح است و هوا شکوفه باران شده است
مرغ چمن عشق غزلخوان شده‌ است
صبح است برای چشم هر میهن دوست
سر سبزتر از بهار ایران شده است

صبح است و هوا گرم تر از ديروز است
گویی که زمین کوره آدم سوز است
هر کس که از این مهلکه ی وحشتناک
جان در ببرد البته که پیروز است

دوباره صبح و دنیای قشنگش
نسیم شاد و عطر لاله رنگش
چه حالی دارد از شهر دوراهک
تماشای دوبرجو تا جونگش

مخور اندوه ، این دنیا حقیر است
بزک کرده خودش با اینکه پیر است
بیا تا میتوانی عاشقی کن
که تنها مهربانی دلپذیر است

ارغوانی شد دوباره روی خاک
ملتی را کرد باز اندوهناک
داع... زاییده ی تکفیری است
تا بریزد خون انسانهای پاک

دلت خوش باشد و حالت عزیزم
جهان زیر پر و بالت عزیزم
تو را در ناز و نعمت،مادر دهر
ببیند تا به صد سالت عزیزم

صبح است و هوای تازه را بو بکنیم
با دست دعا سوی خدا رو بکنیم
در راه قشنگ زندگی با دل و جان
در حد توان خود تکاپو بکنیم

صبح است و هوای پر کشیدن دارد
گنجک دلم شوق پریدن دارد
در آبی آسمان زیبای جنوب
پرواز کوبوترانه دیدن دارد

من عاشق لبخند تو هستم ای صبح
از تازگی عطرتو مستم ای صبح
از باده ی آفتاب پر کن جامم
لبخند قشنگت می‌پرستم ای صبح

باغ و صحرا جمله مست بوی توست
مست عطر دلکش گیسوی تو ست
آنچه خوشتر می کند حال مرا
دیدن صبح قشنگ روی توست

پگاهت بر مراد دل الهی
نصیبت شادی کامل الهی
تو را لطف خدایی در همه حال
شود در زندگی شامل الهی

اندوه بزرگیست که جان. می‌سوزد
از سوز نهانش استخوان می سوزد
بگذار که سينه چاه غم‌ها باشد
از گفتن این قصه جهان می سوزد

صبح است و شکوفا همه جا از نور است
زیبایی گلها همه‌جا از نور است
صبح است و نسیم عطر لبخند خداست
روشن شده دنیا همه جا، از نور است

عاشقی پيشه ی مردان خداست
سرخوشی شیوه ی مستان خداست
مثل یاران شهیدش ( حاج حسن)
میهمانی بر سر خوان خداست

ای حماسی مرد میدان، مرد کار
چون تو کمتر دیده شد در روزگار
عطر خدمت از تو در هرجای شهر
زندگی را کرده شیرین، پایدار

سلام و صبحت از هر روز خوشتر
سرت سبز و دلت شاد و لبت تر
همیشه با طلوع روشنایی
نگاهت روشن از خورشید باور

بیایی با خودت شادی بیاری
نسیم سبز آزادی بیاری
نشاط و مهربانی عشق و امید
بهاری سوی آبادی بیاری

صبح است و برای زندگی سخت بکوش
از چشمه ی تلخ نیشه ها نوش بنوش
دریای پر از حادثه ، طوفان زده‌ باشم
مواج و همه هیمنه و جوش و خروش

صبح است و هوا تازه طبیعت مست است
اجزای جهان همه به هم پیوست است
زیبایی هر پدیده ای گل کرده
هر ذره به ذره ی دگر پا بست است

زبان شعر شیرین است و جذاب
به باغ زندگی موسيقي آب
نگاه شعر گون ماه امشب
تمام عاشقان را کرده بی تاب

صبح است و هوای وصل و دیدار دمید
لبخند پر از شوق ز خورشید رسید
در رایحه ی صبحدم شور انگیز
گل کرد نسیم شادی و عشق و امید

قاتل هر کس که با حق دشمن است
مرد میدان قهرمان میهن است
خیره کرده چشم دنیا " باد پا"
در شجاعت پیرو بو الحسن است

: دل، از تو نمی کنم، اگر جان بکنم
با خاک مقدست عجین است تنم
سرسبزی تو من از خدا می خواهم
نام تو بلند و جاودانه ، وطنم

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hydar1294o بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 22:24