بداهه های صبحدمان

ساخت وبلاگ

تا فراتش آرزو شد نیل را

حیدر دراهکی:
بانوی بزرگ حق پرستی زینب
بت‌های غرور را شکسی زینب
الحق دهن ياوه سرایان یزید
با خطبه ی آتشین تو بستي زینب

صبح آمد شد گوارا زندگی
با نشاط و شاد و زیبا زندگی
صبح بارانی در این پاییز سرد
دلنشین است و فریبا زندگی

ماه در پیراهنش جای تن است
صد بهار گلشنش پیرامن است
من نمی‌ترسم از این شبهای تار
در دلم فانوس عشقت روشن است

بیا با ما تو هم در خلوت عشق
کمی بنشین و شو همصحبت عشق
دهان خوشبو کن از نام لطیفش
بخوان با صد روایت آیت عشق

می‌کرد چنان بوالحسن اجرا خطبه
جز او چه زنی خوانده چو مولا خطبه
شمشیر علی در دهن زینب بود
میزد به دهان دشمنان باخطبه

یاری ظالم، به مظلومان جفا ست
دور از انسانیت این ظلمها ست
حق به اسرائیل دادن حق کشی ست
باعث بیزاری و خشم خدا ست

دوباره صبح، نورانی جهان کرد
توان در جسم و جان خستگان کرد
دلم در اشتیاق دیدن تو
هوای پر زدن در آسمان کرد

طلوع صبح و لبریز خزانم
پر از پاییز غم شد باغ جانم
بریز ای مهربان با یک نگاهی
شراب عشق را در استکانم

صبح است و صدای پای باران زیباست
رقصیدن آب در خیابان زیباست
در باور آسمانی مزرعه ها
لبخند همیشه سبز دهقان زیباست

یاری

جهان از مهر آکنده قشنگ است
صدای شاد خواننده قشنگ است
ببخشایی در این صبح دل انگیز
به لبها یک گل خنده قشنگ است


دیدن لبخند یک زیبا خوش است
زندگی در جمع خوشگل ها خوش است
نم نمی باران ، در این صبح قشنگ
با تو گشتی بر لب دریا خوش است

صبح شد آزاد از زندان شب
شادی آمد جای اندوه و تعب
سرخوشی میخواهم از بوی تنت
چای من شیرین شود با قند لب

نازنین پاییز ،بارانت خوش است
باد سرد بعد آبانت خوش است
بوی کوهستان و رنگ ساحلت
عصرها ، باغ غزلخوانت خوش است

: آمد و با تشنگی پیکار کرد
بذر های خفته را بیدار کرد
بوسه گاهم پینه های دست اوست
هر کسی مانند باران کار کرد

بوی باران می دهد اینجا هوا
کبکها قهقهه زن ،نغمه سرا
صبح کوهستان فروغ آفتاب
دیدنی تر می کند رنگ خدا

بوی باران می دهد اینجا هوا
قه قه کبک آیه ی شکر خدا
گوه و جنگل در شکوه آفتاب
(دیدنی تر می کندصبح و صفا

نو بهار گلشنش در دامن است
نور در پیراهنش جای تن است
من نمی‌ترسم از این شبهای تار
در دلم فانوس عشقش روشن است

همچون نفس باغ بهار عطر آمیز
صبح آمد و کرد زندگی را گلریز

خورشید به لب لبخند و آمد در زد
از عشق و امید و مهربانی لبریز

سپ

صبح است و نسیم و خنده بر لب خورشید
سرشار طراوتی لبالب خورشید
در اوج بلندی ست به نور افشانی
در خدمت زندگی است، تا شب خورشبد

صبح آمد کرد خوش‌تر زندگی
صد سلام از روشنی بر زندگی
باز باران و نوید فصل سبز
روح تازه می دمد در زندگی

علی مردی بزرگ و مهربان بود
عدالت پیشه ای یاری رسان بود
سخن های سراسر حکمت او
فراتر از زمین و از زمان بود

بر جبهه‌ ی حق مرگ شیاطین تبریک
این برتری شگفت و شیرین تبریک
بر دشمن اشغالگر و کودک کش
پیروزی مردم فلسطین تبریک

طلوع صبح با خود شادی آورد
پیام روشن آزادی آورد
جهان را بوسه باران کرد خورشید
به باغ زندگی آبادی آورد

: طلوع صبح با آوای عشق است
نشاط اور نت زیبای عشق است
معطر در طبیعت زندگانی
گل لبخند بر لبهای عشق است

مزاحم هر که باشد روسیاه است
تمام کارهایش اشتباه است
سرک در خانه ی مردم کشیدن
به هر آیین و هر دینی گناه است

نه تنها زخم جسم و روح دارد
به دل طوفان سرخ نوح دارد
به روی دست خود امروز غزه
هزاران کشته و مجروح دارد

باز صبح و آفتاب آمد پدید
زندگی از محبس شب وارهید
با طراوت می تراود حال خوب
جان و دل سر شار از نور امید

الهی خوش بخواند عندلیبت
شکوفاتر ببینم باغ سیبت
کند لبخندشادی بر لبت گل
هوای آفتابی تر نصیبت

ابر آمد و یک نواخت ، بی حد بارید
ما تشنه هنوز گر چه ممتد بارید
با اینکه عطای سبز باران عام است
در کاسه ی وارونه نخواهد بارید

صبح است و صفای زندگی صبح بخیر
شد تازه هوای زندگی صبح بخیر
موسیقی آب و رقص نور خورشید
گل کرد صدای زندگی صبح بخیر

خوش آن روزی که‌ با ایمان بمیرم

مسلمان پیرو قرآن بمیرم
دم صبحی به لبخند نسیمی
چنان شمع سحر آسان بمیرم

طلوع صبحدم رویای عشق است
نشاط آور نت زیبای عشق است
فرحبخش و لطیف و عطرآگین
گل لبخند بر لبهای عشق است

هر سال شبیه روزهای جاری
روزم به شب آرد مرض بیکاری
جان در قفس تنم به تنگ امده است
دل خسته از این زندگی تکراری

کجا از بهره ی کم قهر کردیم
هرآنچه بود با هم بهر کردیم
تلاش و پشتکار صبح تا شب
به خون دل دوراهک شهر کردیم

زمین سبز آسمان آبی قشنگ است
همه شب‌های مهتابی قشنگ است
درون سینه بالای سر دل
نگاه عشق در قابی قشنگ است

به روی برگ گل آبی قشنگ است
به شب‌ لبخند مهتابی قشنگ است
درون سینه حرفی مانده از تو
اگرگل کرد، مردابی قشنگ است

با نام خدا صبح خود آغاز کنیم
موسیقی شاد زندگی ساز کنیم
صبح است‌ برای دل خود رو به خدا
با دست دعا پنجره ای باز کنیم

نازنین پاییز ،بارانت خوش است
باد سرد بعد آبانت خوش است
صبح کوهستان و عصر باغ و دشت
صوت مرغان غزلخوانت خوش است

:
تو بارانی هوای سبز داری
به هرجا رد پای سبز داری
بخوان از آن دوبیتیهای پر شور
چه شوری در صدای سبز داری

تصاویر طبیعت دلنشین شد
بهشت دیدنی روی زمين
چه رازی دارد این صبح دلارا
که بین خوبرویان بهترین شد

دوباره صبح و امید ظهورش
دل جان تشنه عید ظهورش
کند روشن چنان آیین ی روز
جهان را نور خورشید ظهورش

:
‌چنان بلبل کنار شاخه ی گل
جهان را پر کن از شور تغزل
بزن دست توسل در همه حال
در این دنیا به دامان توکل

طلوع مهربان آفتاب است
هوای تازه ، باران گلاب است
دوبار صبح و شور زندگانی
صدای کوچه موسیقی ناب است

سلام و صبحتان زیبا وخوشبو
نصیبت حال خوب اعمال نیکو
نشاط آور انرژی های مثبت
تنی سالم دلی شاد و خدا جو

بیا یکدل بیا یکرنگ باشیم
به‌ دور از حیله و نیرنگ باشیم
در این دنیای وانفسا کمی هم
برای همدگر دلتنگ باشیم

صبحتان زیبا و دور از تنبلی
چای تان لبسوز و نان " بل بلی "
میکند هر کار سنگین را سبک
بعد بسم الله، ذکر یا علی

آزاده منش باش و خردمندو وزین
رفتار درست و حق پسندانه گزین
روزی که چکش داد به دستت دنیا
هشدار! کسی را به زمین میخ مبین

راز خود پنهان بدار از دیگران
تا بلای جان نگردد ناگهان
حرف ما هم بال دارد می‌پرد
می رود تا کوچه ها پرسه زنان

رحم بر این عبد بی مقدار کن
با من از احسان خود رفتار کن
ای خدا در این پگاه پر فروغ
قلب ما از نور خود سرشار کن

نه داد گری هست و نه فریاد رسی ست
دنیا همه دانند که غزه قفسی ست
وحشی و درنده خو تر از غرب کجاست
مظلوم تر از مردم غزه چه کسی ست؟

طلوع مهربان آفتاب است
هوای تازه ، باران گلاب است
دوبار صبح و شور زندگانی
صدای کوچه موسیقی ناب است

صوا یک شنبتن عیدن موارک
چشی شیطون پر دیدن موارک
خط سوزی که توشن هر ثوابی
به امضای خدا تیدن موارک

تو را دلخواه خواهم یافت یک شب
به خلوتگاه خواهم یافت یک شب
گواهی می دهد در سینه ام دل
به قلبت راه خواهم یافت یک شب

دوباره، صبح ، دنیا کرد روشن
نشاط آور، ردای نور بر تن
سلام آفتاب آوای نور است
نسیم آورده با خود بوی گلشن

دوباره صبح و آوای سلامت
پر از جان است دنیای سلامت
به لب لبخند گرما بخش خورشید
چه زیبا هست سیمای سلامت

این صبح قشنگ بر شما خوش باشد
یعنی به شما صبح خدا خوش باشد
درفکر خودت باش مخور غصه من
پای خودش است هرکه نا خوش باشد

با کسی منشین که بدبینت کند
تلخ این دنیای شیرینت کند
زندگی دلچسب تر با شادی است
هیچکس نگذار غمگینت کند

نه داد گری هست و نه فریاد رسی ست
دنیا همه دانند که غزه قفسی ست
وحشی و درنده خو تر از غرب کجاست
مظلوم تر از مردم غزه چه کسی ست؟

دوباره، صبح و سیمای شکفتن
هوای تازه ، دنیای شکفتن
سلام آفتاب آهنگ جان است
چه رویایی ست آوای شکفتن

گل کند هر دم صدایت صبحدم
خوش برآید لحظه هایت صبحدم
هفته ای پر از نشاط و حال خوب
از خدا خواهم برایت صبحدم

خوشا آن کس که از تو جام گیرد
دو جرعه از لبانت کام گیرد
قرار از من ربوده چشم نازت
نگاهی کن دلم آرام گیرد

جهان این ظلم دست کم گرفته
زمین و آسمان را غم گرفته
ستم خصمانه با سرپنجه زور
گلوی غزه را محکم‌گرفته

دوباره بامدادی دلگشا شد
نسیم آمد ، تر و تازه هواشد
برای زندگی خورشید گل کرد
طبیعت جلوه گر نغمه سرا شد

در نسیم لطفی از سوی خدا
صبحتان سرشار از بوی خدا
باده ی توحید نوش جانتان
سرخوشی زیباست در کوی خدا

خدا صبح و صفا را با هم آورد
برای خستگان چای دم آورد
تر و تازه هوای با طراوت
بهشت و سیب یاد آدم آورد

دوچشمانی زمستانی تر از یخ

مرا هی میکشاند سوی برزخ

"کجای این شب آویزم کت خود"

سحر گم کرده انگاری سرنخ

لباس عشق را هر کس به تن کرد
تمام آرزوی خود کفن کرد
خیال بوسه بر لبهای شیرین
دل پیر مرا هم کوهکن کرد

صبح یعنی زندگی یعنی صفا
شادی دل، روشنی ،عشق و وفا
عارفانه در تماشای جهان
عاشقانه راز گفتن با خدا

در جهان زیباترین گلواژه چیست؟
عشق باشد، بی‌نیاز از عشق کیست؟
از شراب عشق پر کن جام را
جای کینه در دل و جان تو نیست

چه رازی عطر گیسوی تو دارد
که هرکس صحبت از بوی تو دارد
نه تنها من که بی صبرانه دنیا
هوای دیدن روی تودارد

صبح آمد، آسمان گسترده تر
چتر مهر انداخت بر دشت و گذر
آفتاب افشاند نور زندگی
شاخه ها گل کرد و دلها بارور

: صبح آمد و هدیه آفتاب آورده
سرشار نسیمی از گلاب آورده
بخشید به جان زندگی مستی عشق
از چشمه ی روشنی شراب اورد

صبح هر فصلی خوش است و بی نظیر
می تراود عطرهای دلپذیر
صبحدم با مهر ورزی میشود
زندگی دلچسب نه با چای و شیر

صبح آمد چشم دنیا باز شد
زندگی پر شورتر آغاز شد
در طلوع پر فروغ آفتاب
آسمان لبریز از پرواز شد

هر کجا جنگ است بی قانونی است
از همه درندگان کانونی است
جنگلی وحشی پر از آدم کشی
هرچه می‌بینی در آنجا خونی است

زندگی زیباست آسايش بخواه
در همه اوقات آرامش‌ بخواه
هرچه می‌خواهی، به درگاه خدا
با تضرع ، عجز و با خواهش بخواه


صبح است و جهان شده پر از نور حیات
در کوچه و بازار و خیابان و دهات
خورشید نوازشگر دنیای وجود
بر عشق سلام و زندگی را صلوات

ما دشمن ظالمان بی دین هستیم
از کشتن بی گناه غمگین هستیم
فردا همگي به شور خواهیم آمد
ما حامی مردم فلسطین هستم

دوباره صبح آمد شادمانه
طراوت می تراود با ترانه
نسیم زندگی عیسی نفس شد
درخت عشق دردل زد جوانه

صبح، موسیقی زیبایت خوش است
رقص جان و دل به آوایت خوش است
می تراوت گاه چشمانت خمار
لب نهادن روی لبهایت خوش است

صبح و موسیقی زیبایت خوش است
شور و حال گل به آوایت خوش است
می تراود جام عشقت دم به دم
سرخوشی وقت تماشایت خوش است

صبح پاییزی به هر جا رو نهاد
بوی عشق و مهربانی هدیه داد
نور می بخشد به جان زندگی
تا برآرد در جهان گلبانگ شاد

: صبح،قربان نگاهت مهربان
عاشقم بر روی ماهت مهربان
شب همه در انتظار جلوه ات
ناز روی دلبخواهت مهربان

چه صبح راستگوی با صفایی
طراوت خیز و خوش حال و هوایی
طبیعت غرق نور لطف خورشید
همه گلها به رنگ و بو خدایی

صبح ، آمد می تراود زندگی
شاد و زیبا کرد باید زندگی
صبح بارانی در این پاییز سرد
دلنشین کرده ست بی حد زندگی

دوباره صبح بارانی دلت شاد
بهارت پر طراوت باغت آباد
خیالت راحت از اوضاع دنیا
نگاهت نور باران ، فکرت آزاد

خدایا سر پناه امن ما باش
نگهبان همه در جاده‌ها باش
به سوی خود در این شبهای تاریک
چراغت را بیاور رهنما باشد

بنمای رخ آماده ی دیدن هستم
مشتاق تو را به بر کشیدن هستم
یک جرعه شراب ناب از جام لبت
میخواهم و در شوق چشیدن هستم

دوباره صبح پاییز ی و باران
صدای ناز گنجشکان خوشخوان
صفا دارد کنار خانواده
شمیم چای و عطر تازه ی نان

جز شرارت نیست اسقاطیل را

سیل خون کودکان بی گناه
می برد یک روز اسراییل را

ادبی...
ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hydar1294o بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 17:26