نت اهنگ۸

ساخت وبلاگ

ح

حیدر دراهکی:
نت آهنگ صبح با صفایی
سرود سبز باغ دلگشایی
کدام آوایی از شور تو پر نیست
ندیدم خالی از یاد تو جایی

آفتاب آسا طلوع روشنش
نور می تابید از پیراهنش
مثل خورشید آمد روشن نمود
عالم انديشه با تابیدنش

در هفته‌ی وحدت‌ همه هم دل باشیم
یکدست پی حل مشاکل باشیم
از دشمن بدخواه نباید حتی
یک لحظه به عمر خویش غافل باشبم

لبخند بزن که صبح خورشید آورد
از بس که خوش است گوییا عید آورد
، آرامش و روشنایی و شادی و مهر
از باغ صحت سلامتی چید آورد

خدایا باز ‌کن این راه مسدود
به روی سالکان کوی مقصود
نصیب ما بکن شهد شهادت
به زیر پرچم مهدی موعود

اشتیاق از حد گذشته صد وجب
در هوای روی تو دل کرده تب

دوست می دارم به کنج خلوتی
عشقبازی با خیالت روز و شب

ناگهان در جشن سبز قلبها
عید مولود پیمبر شد عزا
باز پاکستان به خون شیعیان
کرد رنگین دست و پا جای حنا

صبح است و خدا نشسته پشت میزش
دنیای تر و تازه شده لبریزش
یک روز قشنگ می کند امضا را
با آن قلم روان و مهر آميزش

صبحدم غرق زلال روشنا
جلوه های تابناک کبریا
می وزد خوش عطر لبريز سلام
بر مشام جان نسیمی آشنا

صبح زیبایی ست از نور زلال
می وزد خوشبو نسیمی از شمال
عطربکر گیسوان آفتاب
کرده شور انگیزتر را عشق و حال

صبح دارد رنگ و بویی از بهشت
برگرفته از بهاران رونوشت
نور می پاشد به روی زندگی
آفتابی مهربان ، نیکوسرشت

هر دقیقه باز دید از خود کنیم
پاک هر فکر پلید از خود کنیم
با دفاع از میهن و آیین حق
دشمنان را نا امید از خود کنیم

"از سوال مانده بی پاسخ پرم"
از جهالت ، از حماقت دلخورم
بی چراغ دانش و شبهای تار
را ه خودرا من چگونه بسپرم ؟

هرچه قدر آیات روشن، عالی است‌
فهم ما تاریک و در بی حالی است
در مصاف کشف راز زندگی
دست عقل و عشق هر دو "خالی" است

هر چند که خودنقاب صبح است این شب
سرشار پیام ناب صبح است این شب
سرزنده و گرم و تازه اش باید داشت
آبستن آفتاب صبح است این شب

صبح ما لبخند زیبای تو است
دیدن روی شکوفای تو است
بی خیال هرچه بود و هرچه هست
شوق چشمم در تماشای تو است

باز صبح و زندگی و آفتاب
تازگی عشق و امید، احساس ناب
ساقی میخانه ی همبستگی
داده دستم استکانی از شراب

"عمامه "که خود سلامت دین‌داری ست
در باور ما کرامت دین داری ست
انگشتری و جامه ی مشکی هم نیز
در دوره ی ما علامت دین داری ست

دوباره صبح آمد صبح زیبا
طراوت خیز و جان پرور مصفا
تبسم بر لب خورشید گل کرد
نشاط اور طبيعت شد. شکوفا

صدای عشق موسیقی دلهاست
که در جان دل آهنگی دل آراست
ندای ارجعی آوای نوراست
جواب دوست با لبیک زیباست

در نخستین روز با دستور او
ساقی میخانه پر کرده سبو
دعوت حق را به جان لبیک گفت
مرد پاک آیین و دائم خنده رو

بهترین یار آن یگانه بی نیاز
رو به سوی او فقط آور نماز
خشم می گیرد خدای مهربان
آن که باشد دست بر غیری دراز

در امان دار ای خدای مهربان
کشور زیبای ما ایرانیان
از بلای هر مدیر بیسواد
از هجوم فتنه ی آخر زمان

عالم دین علم ، روشنگر کند
دانش امروزه را باور کند
ماندگي ها باعث آلودگی ست
جان پاک خود مصفا تر کند

درماندگیش گذشت از حد بو کرد
بیچاره شد و راه رهایی رو کرد
در سطل زباله صبح انداخت خودش
سگ آمد و او و سطل را وارو کرد

باغ دین را آبیاری میکنیم
خون به جای آب جاری میکنیم
از نظام و میهن و سید علی
با دل و جان پاسداری میکنیم

صبح است و خدا همین حوالی پیداست
در منظره ای قشنگ و عالی پیداست
لبخند به عشق و زدنگی می بخشد
با چشم و دلی ِ ز کینه خالی پیداست

دوباره صبح آمد صبح زیبا
طراوت خیز و جان پرور مصفا
تبسم بر لب خورشید گل کرد
طبيعت شد. شکوفا روح افزا

دیده هایت روشن از صبح دگر
آسمان پر از صدای بال و پر
در تماشای طبیعت حال کن
از صفای زندگی لذت ببر

در امان دار ای خدای عدل و داد
میهن مارا تو از شر فساد
کاسبان تفرقه تحریم کن
بازسازی کن بنای اتحاد

آرامش شادمانه داری ای صبح
درهر دل شاد خانه داری ای صبح
......موسیقی زندگی ست نجوای نسیم
پرشورترین ترانه داری ای صبح

ای خدا ایران ما کن بی گزند
رحم کن بر هر فقیر و مستمند
تا نگیرد بیشتر هر لحظه اوج
بال پرواز تورم را ببند

س

صبح است
پرواز پرندگان خیال انگیز است
دلواپس باغ باغبان است و نسبم
لبریز نت ترانه‌ ی پاییز است ادبی...

ما را در سایت ادبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hydar1294o بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 16:26